سهیل حسینی | Soheil Hosseini
متولد : 1367 | تهران
شب از نیمه گذشته بود. تفکیکِ ستاره از آسمان دشوار بود. ماه پشت تاریکی پنهان مانده بود. تا پرت افتادهترین سنگ اندازها جانوری نمیجنبید. تنها پرندهای وحشـی با چهرهای درشت و خسیس، چشمهای گشاد طلبکار، پاهای بزرگ و منقارِ خمیده و خویی دریده که اطرافِ سرش دو دسته پَر شبیه به شاخ داشت، روی شاخهی درختی کهنسال نشسته بود. میانِ سکوتی که سایهاش بر فضا سنگین افتاده بود – ناگهان – صدایی خفیف و خسته بلند شد. چیزی از شب جدا شده بود؛ چیزی که انگار – پیش از این – تکهای از شب شده بود. نزدیک شدم. نزدیکتر شدم. نامش را پرسیدم. گفت: اشوزوست.* دوباره پرسیدم. شمردهتر گفت: اشوزوست. پرسیدم که کیستی؟ گفت: اشوزوست. گفتم در چه کار خبرهای؟ گفت: شنیدن. گفتم دیگر چه؟ گفت: دیدن. گفتم دیگر؟ گفت هیچ. گفتم به چه چیز آگاهی؟ گفت: هر چیز. گفتم به چه کار اینجایی؟ گفت: کتیبه میخوانم. گفتم بخوان. گفت: ((در جهان صلح از سکوت پدید خواهد آمد. از بسیار دیدن سکوت پدید خواهد آمد. پس، در جهان، صلح، از سکوت پدید خواهد آمد. من بسیار میبینم و بسیار میشنوم. پس، پرنده صلحم. صلح، از من، پدید خواهد آمد. چون من، به سکوت پناه بردهام)).
*اشوزوست در اساطیر ایران نام جغد است.
سهراب حسینی